در اوایل جنگ جهانی دوم، بمب افکنهای سنگین و غول پیکر متفقین هدف نسبتا آسانی برای پدافندها و جنگنده های متحدین بودند. و این باعث شد که بسیاری ازآنها توسط متحدین شکار شوند و هیچ وقت به آشیانه باز نگردند. گروه های مهندسی متفقین با دیدن این شرایط بحرانی دست به کار شدند و شروع به آنالیز وضعیت هواپیماها کردند. سعی کردند نقاطی که بیشتر مورد اصابت گلوله قرار می گرفتند(نقاط قرمز) را به دقت هرچه تمام تر ثبت کنند. بعد از مطالعات فراوانی بر روی همه هواپیماها، مهندسان به سراغ داده ها رفتند و همه آنها را به صورت تجمعی روی هم قرار دادند تا بببیند کجای کار ایراد داشته. نیاز به تحلیلی پیچیده نبود. نقشه به دست آمده به وضوح نشان می داد تنه، بالها و دم بمب افکنها به شدت آسیب پذیرند. این قسمت ها بودند که بیشترین گلوله را از پدافند و جنگنده های متحدین خورده بودند. بر اساس تحقیق آنها اگر قرار به سرمایه گذاری و تقویت نیروی هوایی بود، باید آن را خرج تقویت بیشتر بال و دم هواپیما می کردند.
اگر تا این جای داستان تحلیل و تصمیم گروه مهندسی به نظرتان منطقی می آید و با خود میگویید اگر شما هم بودید احتمالا به همین نتیجه نسبتا واضح می رسیدید باید بدانید در آن روزگار آماردانی بود که مخالف شما فکر میکرده. آبراهام والد که استاد آمار و ریاضی دانشگاه کلمبیا هم بود به گروه مهندسی گفت اتفاقا برعکس، اگر قرار به تقویت باشد باید بخشهایی از هواپیما را تقویت کرد که مورد اصابت گلوله قرار نگرفته اند. خطایی که والد متوجه آن شده بود این بود که اطلاعات لازم برای یک تحلیل جامع و همه جانبه، از آن دسته هواپیماهایی بدست میآید که نتوانسته اند به آشیانه برگردند، نه هواپیماهایی که توانسته اند خودشان را به هر ضرب و زوری سالم به زمین بنشانند. این مبحث در آمار، آنالیز بقا یا انحراف بقا (survival deviation) نام دارد.
عملا والد به مهندسان این نکته را یادآور شد که توجه بیش از حد به هواپیماهای «نجات یافته» میتواند مانع دست یافتن آن ها به تصویری واقعی از آنچه بر سر «همه» هواپیماها افتاده بشود. و این خود تصویری معوج و نامتوازن تولید میکند که در نهایت می تواند در دراز مدت باعث شکست نیروی هوایی متفقین بشود. ارتش متفقین بر اساس توصیه والد تنه، بالها و دم را رها کرد و تمام سرمایه خود را صرف تقویت و محافظت از موتور ها، دماغه، مخزن سوخت و کابین کرد. چیزی که در نهایت باعث برتری آنها در جنگ و پایین آوردن هزینه های انسانی و اقتصادی شد.
این مثال تاریخی در بسیاری از مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی صادق است و به کارگیری آن میتواند به ما نگاهی عمیقتر در درک شرایط موجود و تصمیم گیری درباره آینده بدهد.