دارند مرا از زمین می کشند بیرون
ز آغوش ِ تو
چیزی بگو
ببین
جز من تویی که مانده ای
بگو
جای تو، من مُرده ام ...
دستم را بگیر
قرارگذاشته بودم
حالا که خانه دارد می ریزد
در آغوش ِ تو فرو بریزم
از چه لرزیدی کرمانشاه من… ؟
هموطن کُردم، همه ی ما در سوگ تو نشسته ایم… . کاش می شد مرهمی بر دلت گذاشت… .